دریای مازندران یا خزر؟!( دریای تپورستان و دریای مازندران )


دیدگاه خود را اینجا بیان کنید تا از پیشنهادات و انتقاداتتان استفاده کنیم.


(مدیریت وبسایت مازندران بام ایران)



دریای مازندران یا خزر؟!



امروزه اگر کسی بگوید خلیج عربی! به غیرت هر ایرانی از پیر و جوان بر میخورد و میگوید خلیج همیشه پارس! ولی برخی از مردم ایران نمیدانند که بکار بردن دریای خزر هم همان حکایت خلیج عربی است! خزر یک نام بیگانه است که هیچ سند تاریخی و فرهنگی ندارد،پایین تر با آن آشنا میشوید.نام درست این دریا،دریای مازندران یا همان کاسپیان است.


نام‌های دریای مازندران:

این دریا از زمانی‌که در کهن‌ترین متون ایرانی، یونانی، رومی و لاتین مورد اشاره قرار گرفته، همواره نام‌های ایرانی داشته است که بر گرفته از نام تیره‌های مختلف ایرانی باشنده پیرامون آن یا سرزمین‌های ایرانی در سه جانب آن بوده است.در اوستا نام ان «واُرُکَش» به‌معنی «فراخ کناره» یا «فراخ کرت» آمده است. در فقره‌ی 37 و 38 تیشتر یشت، جلد اول یشت‌ها، آن جا که درباره‌ی فرشته‌ی باران تیشتر یشت، یا تیر سخن رفته، از این دریا با همان نامی که در اوستا آمده یاد شده است: «تیشتر ستاره رایومند و فرهمند را می‌ستاییم که شتابان بدان سوی پرواز کند، به‌سوی دریای فراخ کرت پرواز کند، مانند تیرارخش (اشاره به تیر آرش کمانگیر)
نویسندگان یونانی و رومی در روزگاران باستان از این پهنه با نام‌های دریای کاسپی‌ها، دریای هیرکانی، آلبانیا و سکوت‌ها یاد کرده‌اند و در متن‌های لاتین با تلفظ‌های: کاسپیوم ماره ـ هورکانیوم ماره ـ آلبانوم ماره و سکوتیکوم ماره برخورد می‌کنیم.دیگر نام‌های ایرانی که بر این دریا نهاده شده در متن‌های تاریخی و جغرافیایی به جا مانده پرشمار است و ازآن جمله می‌توان به: دریای آبسکون ـ استرآباد ـ باکو ـ شیروان ـ دیلم ـ گرگان یا جرجان ـ گیلان یا جیلان ـ خوارزم ـ خراسان ـ تبرستان‌ ـ دریای سیست‌ها ـ دریای تپورها ـ دریای ساری ـ دریای زرایه ـ کادوس ـ دریای طلیسان (طالش) ـ دریای گسکر ـ دریای کپورچال ـ دریای قزوین ـ مشهدسر ـ  مغان و ... اشاره کرد.در کهن‌ترین نقشه‌های جهان که موقعیت این پهنه در آن ها آمده، چون نقشه‌ی هکاتوس (مربوط به 500 پ.م.(، نقشه‌ی هرودوت (450 پ.م.) و نقشه معروف آراتوستن (200 پ.م.)، همه جا نام این دریا برگرفته از نام «کاسپی» است، نه نام دیگر. در نقشه آراتوستن که به وسیله‌ی دکتر عبدالکریم صبحی استاد دانشگاه قاهره در سال 1966 به چاپ رسیده، نام «دریای قزوین» آورده شده که بر گرفته از همان کاسپی است.در متن های دانشنامه‌ای روس‌ها  همه جا از این پهنه با نام «کاسپیس‌کویه‌موره» یاد شده است. جالب این‌که ترک زبانان جمهوری آذربایجان وقتی به ترکی نوشته‌اند از آن با نام «خزر دنیزی» یاد کرده‌اند و وقتی به روسی مطلبی نوشته‌اند به همان صورت «کاسپیس کویه‌مور» از این دریا نام برده اند.نام «خزر» تا پیش از حضور عرب‌ها و تجاوز آن ها به منطقه قفقاز در هیچ نوشته‌ای آورده نشده است و هیچ نویسنده‌ای جز نام ایرانی کاسپی یا دیگر نام‌های ایرانی نام دیگری برای این پهنه به‌کار نبرده استاز یاد نبریم که بیشتر نام‌ها در شمال قفقاز و دربند و دروازه‌های آن سامان فارسی است و حتا در هنگام دولت ساسانی، ایران در آنجا مرزبان داشته است.واژه «کاسپی» به اعتبار نوشته‌ای پژوهشگران مختلف از نام مردمانی گرفته شده است که در غرب این دریا باشنده بوده‌اند و سپس در سمت جنوب تا قزوین و کاشان پیش رفته‌اند و نام خود را به این دو منطقه داده‌اند و از سوی دیگر در سراسر غرب ایران حضور یافته و بنیان فرهنگ توانمند برنزکاران لرستان را از هزاره سوم پیش از میلاد گذاشته اند و با حضور قدرت‌مندشان در میان‌رودان، سرزمین مذکور را به تصرف درآورده‌اند و فرهنگ خود را در آنجا پراکنده‌اند.کاسیان یا کاسی‌ها و کاسپی‌ها، همه تیره‌ای بزرگ از ایرانیان بوده‌اند که در غرب دریای کاسپی تا غرب ایران امروز و در بخشی از جنوب آن زندگی می‌کرده‌اند. «بارتولد» معتقد است که «کاسپ» جمع «کاس» ساتکاس در میان گیلکان به معنی فرد چشم زاغ و روی سفید است. باشندگان کرانه‌ی دریای مازندران را نیز مردمانی سفیدپوست و زاغ چشم تشکیل می‌دادند.کاسپی‌ها، بر پایه‌ی نوشته‌ی هرودوت، در دوران هخامنشی جزو استان یازدهم به‌شمار می‌رفتند و 200 تالان مالیات می‌پرداختند [جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص 158].
خزران: و اما این‌که چگونه این پهنه‌ی آبی به‌نام مردمی مهاجر نیز خوانده شده است و خزران کیستند. بحث درباره‌ی خزران و این‌که چه مردمانی بوده‌اند و از کجا و دقیقاً در چه زمان کوچ کرده و به محلی که بعد در آن جا دولتی تشکیل دادند وارد شده‌اند، نیاز به نوشته تحلیلی جامعی دارد و در این جا فرصت پرداختن به آن نیست. در این مورد که چه ریشه و خاستگاهی داشته‌اند نیز جای سخن بسیار است. برای توجه دادن به تاریکی‌های موجود در این زمینه جا دارد به نوشته‌ی ابن خلدون نظری بیاندازیم.ابن‌خلدون در نوشته‌اش در یک‌جا خزرها و «غزها» را یکی دانسته و شماری از جغرافیا و تاریخ‌نویسان پس از او نیز بر قول او تکیه کرده‌اند (مقدمه این‌خلدون، صفحه 139) این درحالی‌ است که اصطخری در مسالک و ممالک خود چنین آورده است: «و مردم خزر به ترکان نزدیک‌اند، و اما به ترکان نمانند. و ایشان دو گروه‌اند: گروهی سیاه‌چرده باشند و سیاه‌موی ـ گویی از نژاد هندوان‌اند ـ و گروهی سپیدروی باشند و با جمال. و بنده کی از خزرانند از بت‌پرستان باشندة کی ایشان فرزندان خود را بفروشند...»1
مشاهده می کنیم که با وجود نوشته های قابل توجه در متون جغرافیانویسان و تاریخ‌نویسان مسلمان، از جمله نوشته‌های مفصل «ابن‌فضلان» و کار قابل توجه «آرتورکُستلر»2و بررسی‌های پروفسور «دانلوپ) هنوز ناشناخته‌های فراوانی درباره‌ی خزران وجود دارد. در این‌جا برای آن‌که معرفی خزران به‌دست دهیم، به نقل بخش‌هایی از دائره‌المعارف مصاحب درباره‌ی واژه «خزرها» می‌پردازیم:
 «
قوم خزر، قومی قدیم که امروز از میان رفته است، و اول بار در قرن دوم بعد از میلاد  در ماوراء قفقاز، به‌عنوان قومی متمایز در صحنه‌ی تاریخ پدید آمد، و بعدها در روسیه‌ی  جنوبی بین ردوهای ولگا و دون سکنی گزید... سرانجام در سال 965 برافتاد. قوم خزر  مدت‌ها با ایران همسایه‌ی دیوار به دیوار بوده است و روابط آشتی و جنگی بسیار با  ایرانیان داشته ... درجنگ‌هایی که بین سال‌های 200 و 350 پ.م. بین ایران و روم روی  داد، سیاست سلاطین ایران جلب خزرها بود. در قرن چهارم میلادی که ارمنستان  شرقی به‌تصرف ایران درآمد، خزرها از این همسایه‌ی نیرومند متوحش شدند و با روم  شرقی عقد اتحاد کردند، و از آن به‌بعد مشی سیاسی انها همین بود. در لشگرکشی  (363بولیانوس کافر به ایران به یاری وی شتافتند... در سراسر قرن شش میلادی،  سرزمین‌ خزرها میدان تاخت و تاز قبایل وحشی بود، که هجوم هون‌ها راه عبور آنها را  به اروپا باز کرده بود، و خزرها به دهانه‌ی رود ولگا پناه بردنددر این زمان، ناحیه‌ی ممتد  از مغولستان تا دریای سیاه تحت استیلای ترک ها بود... در قرن هفت میلادی دگربار  خزرها برآمدند ... هراکلیوس، در لشگرکشی خود به ایران در زمان خسروپرویز، خاقان  خزرها را تطمیع و به هجوم به ایران تحریض کرد، و وی لشگری نرکب از 40.000 تن در  اختیار امپراتور روم گذاشت. سپس لشگر روم و خزر وارد آذربایجان شدند، و چندین  شهر را گرفته آتشکده‌ها را خراب کردند. ولی با فرا رسیدن فصل زمستان، خزرها به  خاک خود بازگشتند ... با برآمدن روس‌ها، دولت خزر رو به انحطاط گذاشت. بعد از 862  پ.م. مملکت آنها به‌ حدود سابق خود بین قفقاز، ولگا، و دون رسید. در 969،  سویاتوملاو، دوک کیف، خزرها را مغلوب کرد، و دولت خزر برافتاد، چنان‌که بعد از حدود  پنجاه سال نام آن قوم از صفحه‌ی سیاست محو شد».3
به‌واقع این را یک شاهکار سیاسی نباید خواند که مسؤولان کشوری پس از آن‌که قومی بیش از هزار سال است از همه‌ی جهات نام‌شان از صفحه‌ی روزگار حذف شده است کمر همت بربندند و بار دیگر نام آنها را که جز دشمنی و ویران‌گری نسبت به این ملت و سرزمین ایران کاری نکرده‌اند زنده کنند و آن‌را بر پهنه‌ای مهم، یعنی بر بزرگ‌ترین دریاچه‌ی جهان بگذارند؟
پرسش این است که اعلام تغییر رسمی نام دریای کاسپی و نام رایج «دریای مازندران» در میان مردم جهان وایران در راستای چه حکمتی صورت گرفته است؟ آیا این نشانه‌ی بزرگداشت مردمانی نیست که جز تجاوز به ملت ایران، تاریخ این سرزمین چیز دیگری درباره‌شان ثبت نکرده ‌است؟ تاریخ از یاد نبرده است که بنای استحکامات بزرگی چون شهر دربند یا «باب‌الابواب» در شمال قفقاز در عهد ساسانیان، برای جلوگیری از تجاوزگری‌های و ویران‌گری‌های همین خزران صورت گرفته استحال آیا در شرایط حساس کنونی که ملت ایران برای حفظ حقوق مسلم خویش در دومین منبع انرژی جهان، یعنی دریای مازندران باید از همه‌ی اهرم‌های لازم بهره جوید، خردمندانه است که ما به دست خود واقعیت‌های مسلم تاریخی دایر بر درون سرزمینی بودن دریای مازندران در پیوند با ایران زمین را با تغییر نام آن نادیده انگاریم و هویتی غیر ایرانی برای آن دست و پا کنیم؟ ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد