سپهسالار محمد ولی خان تنکابنی


         دیدگاه خود را اینجا بیان کنید تا از پیشنهادات و انتقاداتتان استفاده کنیم.


سپهسالار محمد ولی خان تنکابنی


سپهداراعظم مازندرانی روزگار قاجار



ولى خان نصرالسلطنه سپهدار اعظم پسر حبیب الله خان سرتیپ تنکابنى (که در تاریخ 1254 هجرى در جنگ ایران با هرات با گلوله یک توپ مجهول که معلوم نشد از طرف دوست یا دشمن بود کشته شد) سالهاى متمادى حکومت تنکابن را داشت. خاندان وی سالها در منطقه تنکابن (شهسوار) و کجور حکومت می کردند. ولی خان سالها ی زیادی از عمر خود را به عنوان سرتیپ در میادین جنگ گذراند. سال 1308 حاکم استرآباد گردید. در دوره سلطنت ناصرالدین شاه سالها گمرک گیلان را که آن زمان به علت حجم زیاد داد و ستد با روسیه تزاری پردرآمدترین گمرک ایران بود در اجاره خود داشت. در 1314 اوائل سلطنت مظفرالدین شاه وزیر گمرک شد و از این طریق به ثروتش افزود. با نفوزی که داشت مسئولیت ضرابخانه را هم به عهده گرفت. سالهای 1316 و 1317 و همچنین سال 1322 حاکم گیلان بود. سال 1323 زمانی که حکومت استرآباد به وی محول شد تلگرافخانه تهران را که سالهاى زیاد در دست مخبرالدوله سالى بیست هزار تومان اجاره بود ، سالى دویست و سى هزار تومان اجاره کرد. 

پس از توپ بستن مجلس در سال 1326 سپهدار از طرف محمد علیشاه رئیس اردوى آذربایجان و مامور متفرق نمودن مشروطیون در تبریز گردید. پس از چند ماه توقف در خارج از شهر و بدون درگیری با مشروطه خواهان و اختلاف و ناسازگارى با عین الدوله فرمانفرماى آذربایجان با تغیر به تنکابن مراجعت و نداى عدالت خواهى را بلند کرد و انجمنى هم به اسم « انجمن عدالت» تشکیل داد 
مشروطه خواهی سپهسالار را عده ای به دلیل اختلافات او با بخشهایی از دربار قاجار و بویژه عین الدوله می دانند و عده ای بخاطر تشخیص موقعیت و شم سیاسی او که غروب استبداد قاجاری را پیش بینی کرده و به موقع جبهه عوض کرده و به جنبش آزادیخواهی و استقلال طلبانه مشروطیت که رو به گسترش و فراگیری ملی بود پیوست. اما او که در آستانه پیروزی مشروطیت بزرگترین ملاک و تاجر ایران بود بخاطر منافع آتی خویش هیچگاه از ته دل تعلق خود را در آن صف نمی دانست و دودلی ها و این پا و آن پا کردنهایش در موقع یورش مشروطه خواهان گیلان به تهران اگر با عزم راسخ و قاطعیت انقلابیون گیلان و تنکابن و کجور به سرکردگی سرتیپ دیو سالار(سالار فاتح) خنثی نمی شد مانع از فتح تهران می گشت. 
اوایل سال 1327 که مجاهدین رشت را تصرف کردند و آقا بالا خان حاکم رشت را کشتند طی نامه ای به سپهسالار او را به عزیمت به رشت و بدست گرفتن فرماندهی نظامی نیروهای مشروطه دعوت کردند. این تصمیم انقلابیون گیلان یکی از کارسازترین و هشیارانه ترین تاکتیکهایی بود که اتخاذ شد و اثر مستقیم سیاسی و نظامی به نفع فتح تهران گذاشت. آنها با این عمل باعث شدند که سپهسالار تمام پل های ارتباط خود را با دربار قاجار خراب کند. سپهسالار بخاطر ارتباطات گسترده تجاری و سیاسی که با روسیه تزاری پشتیبان اصلی محمدعلیشاه داشت اگر می خواست می توانست با نیروهای تحت فرماندهی اش مشروطه خواهان گیلان را دچار درد سر کند. اما برعکس آنها توانستند با این عمل از تجربه نطامی سپهسالار و نیروهای تحت فرماندهی اش به برای فتح تهران استفاده نمایند. بدین ترتیب سپهسالار وارد رشت شد و با مجاهدین همقدم گردید. 
محرم 1327 ه.ق تلگرافی از محمد علیشاه قاجار برای سپهسالار فرستاده شد: «محمد ولی! محض فوق نمک به حرامی تو به دولت ترا از شئونات دولتی خارج و املاک ترا خالصه نمودیم» 
سپهدار هم تلگرافی نوشت: «باغشاه! الحمدالله که از این ننگ خارج شدم و در املاک من هم هیچکس قدرت دخالت نخواهد داشت» 

پس از فتح تهران در 1327 در کابینة اول وزیر جنگ و در رمضان همان سال رئیس الوزرا شد. در رجب 1328 کابینه سپهدار معزول و کابینه میرزا حسن خان مستوفى الممالک سر کار آمد. در دهم ربیع الاول 1329 باز کابینه تحت ریاست سپهدار تشکیل شد. بعداز ترور آیت الله بهبهانى و اختلافاتى که بین او و سردار اسعد بختیارى بروز کرد از ریاست دولت استعفا داد. 
بعداز پیروزی بر استبداد ، اختلاف جناح بندیهای درونی نیروهای مشروطه عمیق تر شده و به تشکیل دو حزب دست راستی اعتدال و حزب رادیکال و انقلابی دمکرات انجامید . سپهسالار چون دیگر خانها ، فئودالها ، اعیان و اشراف به حزب اعتدال پیوست. رهبر فکری این حزب آیت الله سید محمد طباطبایى بود . آیت الله بهبهانی، على محمد دولت آبادى، صدرالعلما، محمدعلیخان نصرت السلطان، مرتضى قلیخان نائینى، ذکاالملک، معتمدخاقان، محمدتقى بنکدار، محمدتقى رزاز از دیگر چهره های برجسته آن بودند. حزب دمکرات که تشکیلات جناح رادیکال مشروطه خواهان بود از افرادی چون محمد رضا مساوات، شیخ محمد خیابانى، سید حسن تقی زاده، ابراهیم حکیمى، حیدر عمو اوغلى، رسول زاده، ابوالضیا، جلیل اردبیلی، محمد نجات، احمد قزوینى، محمدعلیخان تربیت، نوبرى، سرتیپ دیوسالار (سالار فاتح) تشکیل شده بود. 

سپهسالار از دشمنان قسم خورده جنبش جنگل بود و بارها در زمان صدارت و وزارتش نیرو برای سرکوب آن ارسال کرد 

رضا شاه که بعداز به قدرت رسیدن، املاک دیگران را به زور در تملک خود در می آورد و یا بزور "می خرید" به املاک او هم از طریق وزارت مالیه دست انداخت. تنکابنی روزی به کاخ او می رود و در مورد وضعیت املاکش می پرسد. رضا شاه که احدی جرات نفس کشیدن بدون اجازه وی را نداشت و به دیکتاتور مطلق العنانی بدل شده بود با طعنه پاسخ می دهد: « ولی خان! تو که بهتر میدانی، در سلطنت مشروطه شاه اختیاراتی ندارد. بهتر است با وزیر مالیه و هیئت وزرا وارد مذاکره شوید». سپهسالار که از فشارهای مالی به تنگ آمده بود پس از نوشتن وصیتنامه روز دوشنبه شهریور 1305 خورشیدی ساعت دو بعداز ظهر در خانه اش در زرگنده تهران با شلیک طپانچه به شقیقه خود به زندگی پرتلاطمش خاتمه می دهد. در وصیتنامه او خطاب به پسرش امیر اسعد آمده است: « امیر اسعد. فوری نعش مرا بفرستید امامزاده (امامزاده صالح شمیران) بشورند و پیش پسرم دفن کنند. البته همین الان اقدام بشود. دیگر برای بنده تشریفات و گریه پس از هشتاد و چند سال عمر لازم ندارد.» 
روایت است که روزهای آخر زندگی این بیت شعر را مدام زمزمه می کرد: 
مرا عار باشد از این زندگی / که سالار باشم کنم بندگی

منابع: 
تاریخ تنکابن نوشته علی اصغر یوسفی نیا 
عین الدوله و رژیم مشروطه نوشته مهدى داودى 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد